شماره ٦٥٨: ترک چشم مخمورش مست ناتوانيهاست

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش سوم

افزودن به مورد علاقه ها
ترک چشم مخمورش مست ناتوانيهاست
فتنه با نگاه او گرم همعنانيهاست
اى هلاک خوبت من اين همه تغافل چيست
اى خراب چشمت من اين چه سرگرانيهاست؟
جان و دل سپر سازم پيش ناوک نازت
شست غمزه را بگشا وقت شخ کمانيهاست
گه سبو زنم بر سنگ، گه به پاى خم افتم
ساقيا مرنج از من عالم جوانيهاست
دورم از وصال او زندگى چه کار آيد
جان به لب نمى آيد اين چه سخت جانيهاست
ناله حزينت کو، آه آتشينت کو؟
لاف عشقبازى چند، عشق را نشانيهاست
اى خوشا که همچون گل در کنار من باشى
با نگاه جانسوزت وه چه کامرانيهاست
سينه ها مشبک شد از خدنگ مژگانت
حال ما نمى پرسى اين چه سرگرانيهاست
روز بى تو بيتابم، شب نمى برد خوابم
روز و شب نمى دانم، اين چه زندگانيهاست
صائب اين تپيدن چيست زخم کاريى دارى
يار بر سرت آمد وقت جانفشانيهاست



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید