شماره ٦٣٧: فلک نيلوفر درياى عشق است

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش سوم

افزودن به مورد علاقه ها
فلک نيلوفر درياى عشق است
زمين درد ته ميناى عشق است
اگر روح است، اگر عقل است، اگر دل
شرار آتش سوداى عشق است
اگر معموره کفرست، اگر دين
خراب سيل بى پرواى عشق است
گريبان سپهر و دامن خاک
شکار پنجه گيراى عشق است
عنان سير و دور آسمانها
به دست شوق آتش پاى عشق است
چراغ بى زوال آفرينش
فروغ گوهر يکتاى عشق است
فلک چون سايه با آن سربلندى
به خاک افتاده بالاى عشق است
خرد هر چند مغز کاينات است
کف بى مغزى از درياى عشق است
دل رم کرده وحشى نژادان
غزال دامن صحراى عشق است
اگر صبح اميدى در جهان هست
بياض گردن ميناى عشق است
زر سرخ و سفيد ماه و انجم
نثار فرق گردون ساى عشق است
چه پروا دارد از شور قيامت؟
سر هر کس که پر غوغاى عشق است
به خود کرده است روى هر دو عالم
چه در آيينه سيماى عشق است؟
دو عالم نقد جان بيعانه دادند
چه سودست اين که با سوداى عشق است
به خون هر دو عالم دست شستن
نه از ظلم است، از تقواى عشق است
زبان کلک صائب چون نسوزد؟
که عمرى رفت در انشاى عشق است



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید