سر زهاد خشک بى شورست
لب دلمردگان لب گورست
سر بى شور، جام بى باده
دل بى عشق زنده در گورست
دل پر داغ، لاله زار بهشت
سر پر شور، قصر پر حورست
در شکستن بود حلاوت دل
شهد در کسر شان زنبورست
چون هما رزقش استخوان سازند
به سعادت کسى که مغرورست
زخم در تيغ مى شود ناسور
بس که آفاق پر شر و شورست
چه کنم تن به عاجزى ندهم؟
که زمين سخت و آسمان دورست
ره مده حرص و آز را در دل
که پر و بال دشمن مورست
تلخ شيرين لبان گوارنده است
باده صائب ز آب انگورست