شماره ٥٧٩: هر خال ترا زير نگين ملک جمى هست

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش سوم

افزودن به مورد علاقه ها
هر خال ترا زير نگين ملک جمى هست
در هر شکن زلف تو بيت الصنمى هست
در هر چه کند صرف به جز آه، حرام است
چون صبح، ز آفاق کسى را که دمى هست
در دايره قسمت بيشى طلبان است
در مهره افلاک اگر نقش کمى هست
گنج است، اگر هست به ويرانه خراجى
تيغ است، اگر بر سر مجنون قلمى هست
چون لاله درين دامن صحراست فروزان
از گرمروانى که نشان قدمى هست
زان است که بر خويش نمودى تو ستمها
از لشکر بيگانه ترا گر ستمى هست
آن را که ز حرفش نتوان سربدر آورد
در پرده دل، زلف پريشان رقمى هست
از گرد خودى چهره جان پاک بشوييد
تا در جگر شيشه و پيمانه نمى هست
زندان عدم، رخنه اميد نداد
در عالم ايجاد، اميد عدمى هست
چون سرو درين باغچه دست طلب ما
شد خشک و ندانست که صاحب کرمى هست
صائب دل جمعى است که خرسند به فقرند
گر زان که در آفاق دل محتشمى هست



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید