شماره ٥٧٨: در زير فلک نيست اگر همنفسى هست

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش سوم

افزودن به مورد علاقه ها
در زير فلک نيست اگر همنفسى هست
در پرده غيب است اگر دادرسى هست
بيرون چه کشى دلو تهى از چه کنعان؟
غافل مشو از ياد خدا تا نفسى هست
زخمى است که الماس در او ريشه دوانده است
تا در دل مجروح، هوا و هوسى هست
زنهار چو صيد حرم از کوى خرابات
مگذار برون پاى طلب تا عسسى هست
بر مرغ گرفتار، فضاى قفس تنگ
گلزار بهشت است اگر هم قفسى هست
بر سيل سبکسير شود خار پر و بال
سهل است اگر در ره ما خار و خسى هست
در ترک تمنا بود آسودگى دل
تلخ است شکر خواب به هر جا مگسى هست
بى جذبه محال است ز دل ناله برآيد
فرياد، دليل است که فريادرسى هست
چون مهلت اوراق خزان ديده دو روزى است
در قافله عمر اگر پيش و پسى هست
اين است که گاهى به دعا ياد نمايند
از مستمعان صائب اگر ملتمسى هست



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید