شماره ٥٧٧: در نقطه خاک است نهان، گر خبرى هست

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش سوم

افزودن به مورد علاقه ها
در نقطه خاک است نهان، گر خبرى هست
در پرده اين گرد يتيمى گهرى هست
ابليس ز آدم قد افراخته اى ديد
غافل که درين پاى علم، تاجورى هست
جز رخنه دل نيست، اگر راه شناسى
گرزان که درين خانه تاريک، درى هست
در هر شررى دوزخ نقدى است مهيا
ايمن نتوان شد، ز خودى تا اثرى هست
پرگار ترا نقطه بود گوهر مقصود
در خويش چو گرداب ترا تا سفرى هست
هر موج خطرناک، کليد در فيضى است
زين بحر منه پاى برون، تا خطرى هست
چون نخل برومند ز خود رزق ندارم
مهر دگران است مرا گر ثمرى هست
زينسان که منم محو حضور قفس و دام
صياد چه داند که مرا بال و پرى هست؟
صد چشم بد از قطره شبنم به کمين است
آن را که درين باغ چو گل مشت زرى هست
در کوفتن آهن سردست گشادش
در سينه هر سنگ که پنهان شررى هست
بر طوطى ما شکر اگر کار کند تنگ
چون خوش سخني، طوطى ما را شکرى هست
گر سنگ ببارد، نتوان قطع طمع کرد
صائب ز نهالى که اميد ثمرى هست



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید