شماره ٥٦٣: زان خرمن گل حاصل ما دامن چيده است

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش سوم

افزودن به مورد علاقه ها
زان خرمن گل حاصل ما دامن چيده است
زان سيب ذقن قسمت ما دست گزيده است
ما را ز شب وصل چه حاصل، که تو از ناز
تا باز کنى بند قبا، صبح دميده است
چون خضر شود سبز به هر جا که نهد پاى
هر سوخته جانى که عقيق تو مکيده است
شد عمر و نشد سير دل ما ز تپيدن
اين قطره خون از سر تيغ که چکيده است؟
ما در چه شماريم، که خورشيد جهانتاب
گردن به تماشاى تو از صبح کشيده است
در عهد سبکدستى آن غمزه خونريز
شمشير تو آسوده تر از راه بريده است
تيغ تو چو خون در رگ و در ريشه جان رفت
فولاد سبکسيرتر از آب که ديده است؟
عمرى است خبر از دل و دلدار ندارم
با شيشه پريزاد من از دست پريده است!
صائب چه کنى پاى طلب آبله فرسود؟
هر کس به مقامى که رسيده است، رسيده است



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید