شماره ٥٦٠: يک دلشده در دام نگاهت نگرفته است

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش سوم

افزودن به مورد علاقه ها
يک دلشده در دام نگاهت نگرفته است
در هاله آغوش، چو ماهت نگرفته است
مغرور ازانى که چو خرد عربده جويى
تيغ ستم از دست نگاهت نگرفته است
زان خنده زنى بر من بى برگ که هرگز
آتش نفسى نبض گياهت نگرفته است
در باغ جهان شاخ گلى نيست که صد دست
سرمشق شکستن ز کلاهت نگرفته است
چشم سيهى نيست که خواباندن شمشير
تعليم ز مژگان سياهت نگرفته است
سيب ذقنى نيست درين باغ که صد بار
گلگونه رنگ از رخ ماهت نگرفته است
آخر که رسد در تو، که دلهاى سبکسير
دامن به سبکدستى آهت نگرفته است
رحمى به سيه روزى ما سوختگان کن
تا زنگ خط آيينه ماهت نگرفته است
بر گرد به ميخانه ازين توبه ناقص
تا پير خرابات به راهت نگرفته است!
آن کس که زند خنده به بيهوشى صائب
پيمانه اى از دست نگاهت نگرفته است



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید