شماره ٥٢٣: سرگرم تمناى تو فارغ ز گزندست

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش سوم

افزودن به مورد علاقه ها
سرگرم تمناى تو فارغ ز گزندست
مجنون ترا دانه زنجير سپندست
با خانه به دوشان چه کند خانه خرابي؟
ايمن بود از سيل زمينى که بلندست
آنجا که غزال تو کند سرکشى آغاز
يک حلقه ز پيچ و خم صياد، کمندست
بى ريزش باران دل مستان نگشايد
از ابر خورد آب، دماغى که بلندست
از خنده کنان خون به دل عقده گشايان
در ظاهر اگر غنچه ما بيهده خندست
دل را نخراشد نفس مردم آزاد
نى را اثر ناله ز بسيارى بندست
از کامروايان دل بيدار مجوييد
در خواب رود هر که بر اين پشت سمندست
در کعبه و بتخانه اقامت نکند عشق
اين سيل سبکسير، سبکبار ز بندست
خاموش که در مشرب درياکش عاشق
تلخى که گوارا نشود تلخى پندست
دستى که به دل عاشق بيتاب گذارد
در گردن معشوق ز انداز بلندست
با نامه پيچيده شود حشر، قيامت
از حيرت روى تو زبانى که به بندست
کوته نظران آنچه شمارند سعادت
چون ديده دل باز شود حسرت چندست
از خويش برون آى که پيراهن بادام
از پوست چو زد خيمه برون، پرده قندست
صائب به جز از معنى بيگانه ما نيست
امروز غزالى که سزاوار کمندست



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید