شماره ٥٠٤: از نوبهار روى زمين خشک و تر شکفت

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش سوم

افزودن به مورد علاقه ها
از نوبهار روى زمين خشک و تر شکفت
اين باغ را ببين که چه در يکدگر شکفت
شب زنده دار باش کز اين باغ دلفريب
آن فيض بيش برد که پيش از سحر شکفت
گلگل شکفت آبله من ز نيشتر
نتوان به روى دشمن ازين بيشتر شکفت
با غنچگى بساز که نرگس درين چمن
افتاد در خمار اگر يک نظر شکفت
جاى فراغ بال ندارد فضاى چرخ
در سينه صدف نتواند گهر شکفت
هر پاره اى شد از جگرم لعل آبدار
پيکان آبدار تو تا در جگر شکفت
از چشم شور، صبح به خون شفق نشست
بيچاره شد کسى که درين بوم و بر شکفت
مردم به روى هم نتوانند رنگ ديد
خوش وقت لاله اى که به کوه و کمر شکفت
چندان که کرد شرم و حيا بيش خودکشى
در پرده غنچه لب او بيشتر شکفت
هر چند گل ز خنده سر خود به باد داد
سال دگر ز ساده دلى بيشتر شکفت
برداشت سقف چرخ ز جا، شور بلبلان
صائب درين بهار چه گل تا دگر شکفت



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید