شماره ٥٠٠: کلکم به يک صرير سواد سخن گرفت

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش سوم

افزودن به مورد علاقه ها
کلکم به يک صرير سواد سخن گرفت
بلبل به زور ناله سراسر چمن گرفت
چون گوشه کلاه به پروانه نشکنم؟
داغ از ميان سوختگان دست من گرفت
از چاک پيرهن چه قدر وا شود دلش؟
دستى که فال عيش ز چاک کفن گرفت
در نار باغ سينه حلاوت نمانده است
امروز دست ازوست که سيب ذقن گرفت
در سنگلاخ دهر چه پاسخت کرده اي؟
آيينه روشنى ز جلاى وطن گرفت
صائب همين بس است که در سلک شاعران
طالب نمى کند به سخن هاى من گرفت



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید