شماره ٤٧٤: از شرم اگر چه روى تو چندين نقاب داشت

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش سوم

افزودن به مورد علاقه ها
از شرم اگر چه روى تو چندين نقاب داشت
هر ذره از فروغ تو چشم پر آب داشت
رفتى به سير گلشن و از شرم آب شد
هر گل که باغبان ز براى گلاب داشت
دود قيامت از دل آتش بلند کرد
خونابه اى که در دل گرم اين کباب داشت
مى خواست زين خرابه به جاى خراج، گنج
فرمانرواى عشق که ما را خراب داشت
در گلشنى که بلبل ما شد سيه گليم
هر غنچه در نقاب، گل آفتاب داشت
مجنون به ريگ باديه غم هاى خود شمرد
ياد زمانه اى که غم دل حساب داشت
زان آتشى که در دل من عشق برفروخت
هر موى من چو موى ميان پيچ و تاب داشت
از ورطه اى که کشتى ما بر کنار رفت
دريا خطر ز گردش چشم حباب داشت
صائب ز ما دگر سخن خونچکان مجوى
تا خام بود، گريه خونين کباب داشت



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید