شماره ٤٦٦: مقبول نيست طاعت هر کس شکسته نيست

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش سوم

افزودن به مورد علاقه ها
مقبول نيست طاعت هر کس شکسته نيست
استاده را ثواب نماز نشسته نيست
چون سرو اگر چه ريشه من در ته گل است
پيوند من ز عالم بالا گسسته نيست
دايم به يک قرار بود بيقراريم
بيطاقتى سپند مرا جسته جسته نيست
با قامت دو تا نتوان خواب امن کرد
آسودگى به سايه طاق شکسته نيست
از قدر حاجت است توقع ترا ياد
ورنه در کريم به محتاج بسته نيست
بيهوده لب به خنده چرا باز مى کني؟
گر دل چو مغز پسته ترا زنگ بسته نيست
پرگار دايرست اگر نقطه پا به جاست
من گر شکسته ام سخنم پا شکسته نيست
روى گشاده از سخن سخت ايمن است
آسوده از زدن بود آن در که بسته نيست
کامل عيار نيست چو گوهر درين محيط
بر روى هر که گرد يتيمى نشسته است
اسباب تفرقه است پريشانى حواس
چون رشته دل مبند به هر گل که دسته نيست
گردد ز غمگسار سبک کوه درد و غم
شمعى به از طبيب به بالين خسته نيست
دايم چو سبزه ته سنگ است در عذاب
صائب کسى که از خودى خويش رسته نيست



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید