شماره ٤٤٥: دلهاى آرميده به مطلب سوار نيست

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش سوم

افزودن به مورد علاقه ها
دلهاى آرميده به مطلب سوار نيست
رحم است بر کسى که دلش برقرار نيست
از دامن است شعله جواله بى نياز
موقوف، شور من به نسيم بهار نيست
در دست اگر چه هست به ظاهر عنان مرا
چون طفل نوسوار مرا اختيار نيست
سيل گران رکاب رسد زودتر به بحر
بر دل مرا ز پيکر خاکى غبار نيست
خارى به راه جان سبکرو درين جهان
بالاتر از مساعدت روزگار نيست
انديشه پنبه زده را نيست از کمان
حلاج را ملاحظه از چوب دار نيست
بيهوده همچو موج چرا دست و پا زنيم؟
درياى بيقرارى ما را کنار نيست
نبود به تن علاقه ز دنيا گذشته را
سرو روان مقيد اين جويبار نيست
پروانه خودکشى نکند بر چراغ روز
عشاق را به چهره بى شرم کار نيست
غواص از يگانگى بحر غافل است
ورنه حباب بى گهر شاهوار نيست
طامع ز تشنگى به بزرگان برد پناه
غافل که هيچ چشمه درين کوهسار نيست
صائب بگو، که سوخته جانان عشق را
آب حيات جز سخن آبدار نيست



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید