شماره ٤٤٣: آفاق روشن و مه تابان پديد نيست

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش سوم

افزودن به مورد علاقه ها
آفاق روشن و مه تابان پديد نيست
پر شور عالمى و نمکدان پديد نيست
از مهر تا به ذره و از قطره تا محيط
چون گوى در تردد و چوگان پديد نيست
در موج خيز گل چمن آرا نهان شده است
آب از هجوم سنبل و ريحان پديد نيست
پوشيده است سبزه بيگانه باغ را
جز بوى خوش اثر ز گلستان پديد نيست
هر برگ سبز، طوطى شيرين تکلمى است
گردى اگر چه از شکرستان پديد نيست
چندين هزار صيد درين دشت پر فريب
در خاک و خون تپيده و پيکان پديد نيست
در جوش و ذره، چشمه خورشيد گم شده است
از موج تشنه، چشمه حيوان پديد نيست
دل واله نظاره و دلدار در حجاب
آيينه محو و چهره جانان پديد نيست
از انتظار آب گهر خلق چون صدف
يکسر دهن گشاده و نيسان پديد نيست
مصر از هجوم مشتريان تنگ گشته است
هر چند جلوه مه کنعان پديد نيست
مى خون و شمع آه جگرسوز و دل کباب
بزم نشاط چيده و مهمان پديد نيست
اين جلوه گاه کيست که تا مى کنى نگاه
چيزى بغير ديده حيران پديد نيست
آورده است چشم جهان بين من غبار؟
يا از غبار خط رخ جانان پديد نيست
تا پا کشند بيجگران از طريق عشق
از کعبه غير خار مغيلان پديد نيست
دل در ميان داغ جگرسوز گم شده است
از جوش لعل، کوه بدخشان پديد نيست
بيرون بر از سپهر مرا، روشنى ببين
نور چراغ در ته دامان پديد نيست
بند خموشى از دهن من گرفته اند
در عالمى که هيچ زبان دان پديد نيست
صائب به شهرهاى دگر رو مرا ببين
اين سرمه در سواد صفاهان پديد نيست



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید