شماره ٤٣٤: مى سنگ اگر زند به اياغم شگفت نيست

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش سوم

افزودن به مورد علاقه ها
مى سنگ اگر زند به اياغم شگفت نيست
گر بوى گل خورد به دماغم شگفت نيست
سوداى زلف ريشه به مغزم دوانده است
خون مشک اگر شود به دماغم شگفت نيست
پروانه داغ گرمى هنگامه من است
دامن اگر زند به چراغم شگفت نيست
از کاوکاو ناخن الماس اگر جهد
برق از سياه خانه داغم شگفت نيست
با عندليب هم سبق ناله بوده ام
دلتنگ اگر ز صحبت زاغم شگفت نيست
صائب ز سوز سينه آتش فشان اگر
آتش چکد ز پنبه داغم شگفت نيست



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید