شماره ٤١٢: هر کس فشاند بر من پر شور پشت دست

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش سوم

افزودن به مورد علاقه ها
هر کس فشاند بر من پر شور پشت دست
از جهل زد به خانه زنبور پشت دست
يابد چگونه راه در آن زلف دست ما؟
جايى که شانه مى گزد از دور پشت دست
چون روى دست گل شود از زخم خونچکان
از حيرت جمال تو ناسور پشت دست
از شرم اگر چو غنچه کند دست را نقاب
رنگين شود ازان رخ مستور پشت دست
آنجا که ساعد تو برآيد ز آستين
غلمان رود ز دست و گزد حور پشت دست
در پيش عارض تو مکرر گذشته است
از برگ بر زمين شجر طور پشت دست
مى در گلوى مدعيان مى کند به زور
زد آن که بر لب من مخمور پشت دست
تا شد ز مى گزيده لب مى چکان يار
از برگ تاک مى گزد انگور پشت دست
چون داغ لاله خشک شد از خون گرم خويش
زخمى که زد به مرهم کافور پشت دست
خرمن عنان گسسته در آيد به خانه اش
مردانه گر به دانه زند مور پشت دست
مانع مشو ز خوردن خون اهل درد را
بيجا مزن به شربت رنجور پشت دست
نگرفت هر که دست فقيران به زندگى
خواهد گزيد پر به لب گور پشت دست
در پيش قطره چون سپر اندازد از حباب؟
موجى که زد به قلزم پرشور پشت دست
زاهد برون نمى نهد از زهد خشک پاى
چون بر عصاى خويش زند کور پشت دست؟
دستى اگر بلند نسازى به خواندنم
دست نوازشى است هم از دور پشت دست
هر چند خوشنماست سبکدستى از کريم
خوشتر بود ز سايل مغرور پشت دست
از کوزه شکسته کنون آب مى خورد
آن کس که زد به کاسه فغفور پشت دست
خواهد گزيد پر لب افسوس خويش را
شوخى که زد به صائب مهجور پشت دست



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید