شماره ٤١٠: آهى که غم ز دل نبرد ناکشيدنى است

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش سوم

افزودن به مورد علاقه ها
آهى که غم ز دل نبرد ناکشيدنى است
مرغى که نام بر نبود پر بريدنى است
چون باده صبوح به رگهاى ميکشان
هر کوچه اى که هست به عالم، دويدنى است
دندان نمودن است در رزق را کليد
پستان خشک دايه قسمت گزيدنى است
زان لعل آبدار که مى مى چکد ازو
سنگ و سفال ميکده ما مکيدنى است
موج شراب، رخنه دل را رفوگرست
اين رشته اميد به سوزن کشيدنى است
دل در بقا مبند کز اين باغ پر فريب
بى بال و پر چو قطره شبنم پريدنى است
نتوان چو موج سرسرى از بحر مى گذشت
چون درد مي، به غور ته خم رسيدنى است
نقل و شراب، هر دو به هم جوش مى زند
لعل تو هم مکيدنى و هم گزيدنى است
چپ مى رود به راست روان طريق عشق
در گوش چرخ، حلقه آهى کشيدنى است
هر چند درس عشق ز تعليم فارغ است
هر صبح يک دو نغمه ز صائب شنيدنى است



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید