شماره ٣٩٨: جوهر غبار ديده حيران آينه است

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش سوم

افزودن به مورد علاقه ها
جوهر غبار ديده حيران آينه است
نقش و نگار، خواب پريشان آينه است
داغ است از طراوت آن خط پشت لب
طوطى که خضر چشمه حيوان آينه است
در عهد حسن شوخ تو سيماب جلوه شد
حيرانيى که لنگر طوفان آينه است
چون آفتاب، خط شعاعى است جوهرش
تا پرتو جمال تو مهمان آينه است
تسخير مشکل است پريزاد حسن را
اين نقش در نگين سليمان آينه است
هر صبح نيکوان به در خانه اش روند
اين منزلت ز پاکى دامان آينه است
معشوق را حمايت عاشق بود حصار
طوطى چو موم سبز، نگهبان آينه است
بازار حسن او ز خط سبز گرم شد
زنگار اگر چه تخته دکان آينه است
در روزگار حسن تو شد خارخار شوق
هر جوهر نهفته که در کان آينه است
خاکش به چشم اگر به دو عالم نظر کند
آن را که چاک سينه خيابان آينه است
صائب مگر به مرهم زنگار به شود
داغى که از صفا به دل و جان آينه است



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید