شماره ٣٦٤: اين گردباد نيست که بالا گرفته است

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش سوم

افزودن به مورد علاقه ها
اين گردباد نيست که بالا گرفته است
از خود رميده اى است که صحرا گرفته است
از کاسه سرنگونى فرهاد نسخه اى است
اين ساغرى که لاله حمرا گرفته است
مژگان به خون صيد حرم تر نمى کند
صياد پيشه اى که دل از ما گرفته است
دامن گره به دامن ساحل نمى زند
موجى که خو به شورش دريا گرفته است
از گريه زندگانى من تلخ گشته است
آب گهر طبيعت دريا گرفته است
اين شکر چون کنيم که هر ذره خاک ما
از داغ عشق رنگ سويدا گرفته است
در زير تيغ، قهقهه کبک مى زند
چون کوه هر که دامن صحرا گرفته است
در بزم وصل، حسرت ديدار مى کشد
آن را که شرم راه تماشا گرفته است
جز من که يار را به نگه صيد کرده ام
بادام عنکبوت که عنقا گرفته است؟
ما را به شهر اگر نگذارد عاقلان
از دست ما که دامن صحرا گرفته است؟
بر خاک ما به جاى الف تيغ مى کشد
خصم سيه دلى که پى ما گرفته است
بيشى به ملک و مال و فزونى به جاه نيست
بيش آن کس است کاو کم دنيا گرفته است
آب تنور نوح علاجش نمى کند
اين آتشى که در جگر ما گرفته است
دامن گره به دامن ريگ روان زده است
آن ساده دل که دامن دنيا گرفته است
صائب چنين که در پى رسم اوفتاده است
فرداست رنگ مردم دنيا گرفته است



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید