شماره ٣٥٤: باد بهار مرهم دلهاى خسته است

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش سوم

افزودن به مورد علاقه ها
باد بهار مرهم دلهاى خسته است
گل موميايى پر و بال شکسته است
شاخ از شکوفه پنبه سرانجام مى کند
از بهر داغ لاله که در خون نشسته است
وقت است اگر ز پوست برآيند غنچه ها
شير شکوفه زهر هوا را شکسته است
اين سبزه نيست بر لب جو رسته، نوبهار
بر زخم خاک، مرهم زنگار بسته است
زنجيريى است ابر که فرياد مى کند
ديوانه اى است برق که از بند جسته است
پايى که کوهسار به دامن شکسته بود
از جوش لاله بر سر آتش نشسته است
افسانه نسيم به خوابش نمى کند
از ناله که بوى گل از خواب جسته است؟
از جوش گل، ز رخنه ديوار بوستان
خورشيد در کمين تماشا نشسته است
صائب به هوش باش که داروى بيهشى
باد بهار در گره غنچه بسته است



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید