شماره ٣٣٨: سرچشمه حيات لب مى چکان اوست

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش سوم

افزودن به مورد علاقه ها
سرچشمه حيات لب مى چکان اوست
عمر دوباره سايه سرو روان اوست
خورشيد اگر چه تاج سر آفرينش است
گلميخ آستان ثريا مکان اوست
ماهى که روشن است شبستان خاک ازو
برگ خزان رسيده اى از بوستان اوست
هر چند بى کنار و ميان است آن محيط
دست تصرف همه کس در ميان اوست
در هيچ سينه نيست که داغى نهفته نيست
زان آتش نهان که فلکها دخان اوست
آن شاهباز قدس که عشق است نام او
دل بيضه شکسته اى از آشيان اوست
عشق است مير قافله عالم وجود
چرخ ميان تهى جرس کاروان اوست
خونين اگر بود سخن عشق دور نيست
دلهاى چاک همچو قلم در بنان اوست
بى چشم زخم، جوهر انسان کامل است
آيينه اى که نه فلک آيينه دان اوست
خاکسترى است چرخ که عشق است اخگرش
گنجينه اى است دل که خرد پاسبان اوست



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید