راز نهان ز سينه در انداز جستن است
از زور باده شيشه ما در شکستن است
گفتن به آه درد دل خود ز بيکسى
مکتوب خود به بال و پر تير بستن است
جستن مراد خود ز خسيسان دل سياه
سوزن ز کاهدان شب تاريک جستن است
روزى طلب ز درگه حق کن که پيش خلق
لب بازکردنت در توفيق بستن است
بيخود به طوف کعبه روان شو که با خودى
احرام بستن تو چو زنار بستن است
گفتم کنم به گوشه نشينى علاج نفس
غافل که سرفرازى سگ در نشستن است
صائب ز سينه زنگ زدودن به اشک گرم
داغ کلف ز آينه ماه شستن است