شماره ٣٢٢: احوال دل ز ديده خونبار روشن است

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش سوم

افزودن به مورد علاقه ها
احوال دل ز ديده خونبار روشن است
حال درون خانه نمايان ز روزن است
روشندلان هميشه سفر در وطن کنند
استاده است شمع و همان گرم رفتن است
در انتظام کار جهان اهتمام خلق
مشق جنون به خامه فولاد کردن است
جوهر بس است بيضه فولاد را حصار
آن را که دل قوى است چه حاجت به جوشن است؟
دست و دهن اگر چه نمايد تنور رزق
نسبت به دست کوته ما چاه بيژن است
شستن به اشک، گرد کدورت ز روى دل
آيينه را به دامن تر پاک کردن است
ظالم به مرگ سير نگردد ز خون خلق
در خواب، کار تشنه لبان آب خوردن است
دل چون کمال يافت نهد پاى بر فلک
چون دانه خوشه گشت رجوعش به خرمن است
صائب ز خود برآى که شرط طريق عشق
گام نخست از خودى خود گذشتن است



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید