شماره ٣١٤: کام از تو هر که يافت سليمان عالم است

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش سوم

افزودن به مورد علاقه ها
کام از تو هر که يافت سليمان عالم است
دستى که در ميان تو شد حلقه خاتم است
پرواى آفتاب قيامت نمى کند
هر دل که زير سايه آن زلف پر خم است
بى غم حيات نيست دل دردمند را
مى آيد از بهشت برون هر که آدم است
دارد به ياد، سر و دو صد نخل ميوه دار
عمر دراز لازمه روزى کم ست
در لاله زار عشق ز گفتار آتشين
پا در رکاب، مهر خموشى چو شبنم است
نخل از زمين پاک فلک سير مى شود
بال مسيح پاکى دامان مريم است
در راه صاحبان سخن چوب منع نيست
طوطى درون خلوت آيينه محرم است
از بيم انقطاع همان مى تپد دلم
در بحر اگر چه ريشه اين موج محکم است
پرواى زخم نيست دل آب گشته را
صائب به زخم آب همان آب مرهم است



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید