شماره ٢٦٢: شد مدتى که خشت سر خم کتاب ماست

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش سوم

افزودن به مورد علاقه ها
شد مدتى که خشت سر خم کتاب ماست
موج شراب، سرخى سرهاى باب ماست
مرغابى ايم و عالم آب است جان ما
در مجلسى که باده نباشد سراب ماست
از بس کتاب در گرو باده کرده ايم
امروز خشت ميکده ها از کتاب ماست
خود را به تلخ و شور برآورده ايم ما
در آب اگر بود رگ تلخي، گلاب ماست
هرگز کباب ما نمکى بر جگر نداشت
دايم ز بخت شور، نمک در شراب ماست
در زير پاى سرو، شکرخواب مى زنيم
چندان که شيشه بر سر بالين خواب ماست
با آن که غير باد نداريم در گره
لب تشنه تيغ موج به خون حباب ماست
نى مى کند به ناخن دشمن شکست ما
آتش کباب کرده مرغ کباب ماست
در دفتر معامله ما خلاف نيست
آن روز عيد ماست که روز حساب ماست
از پيچ و تاب زلف مگوئيد پيش ما
موى ميان، گداخته پيچ و تاب ماست
يک نقطه انتخاب نکرده است هيچ کس
خال بياض گردن او انتخاب ماست
هر مصرعى که گوشه ابرو کند بلند
افسر به فرقش از رقم انتخاب ماست
چون خصم مضطرب نشود از سؤال ما؟
درمانده کوه طور به فکر جواب ماست
صائب بر آستان قناعت نشسته ايم
گردون غلام همت عالى جناب ماست



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید