شماره ٢٥٦: دندان نماند و حرف طرازى همان بجاست

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش سوم

افزودن به مورد علاقه ها
دندان نماند و حرف طرازى همان بجاست
برچيده گشت مهره و بازى همان بجاست
روز قيامت و شب هجران به سر رسيد
وين راه را چو زلف درازى همان بجاست
سودى نداد سلسله پردازى جنون
کز نقش پاي، سلسله سازى همان بجاست
صد بار اگر چو ماه، مرا چرخ بشکند
خورشيد را شکسته نوازى همان بجاست
هر چند سوخت عشق حقيقى دل مرا
دلبستگى به عشق مجازى همان بجاست
در ابر خط نهفته نشد آفتاب تو
روى ترا نظاره گدازى همان بجاست
هر چند حسن را ز ستم توبه داد خط
در چشم يار عربده سازى همان بجاست
آلوده شد ز لوث ريا دامن زمين
پاکى خرقه هاى نمازى همان بجاست
صائب چو شانه گر چه مرا دست خشک شد
با زلف يار دست درازى همان بجاست



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید