شماره ٢٥٤: باران چو انجم از فلک گريه تاک ريخت

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش سوم

افزودن به مورد علاقه ها
باران چو انجم از فلک گريه تاک ريخت
ابر بهار، رنگ قيامت به خاک ريخت
گفتى به جاى قطره باران درين بهار
دامان پر گل از کف گردون به خاک ريخت
چون سينه صدف گهر آبدار کرد
هر شبنمى که گل به گريبان خاک ريخت
آينه رويى از جگر خاک جلوه کرد
هر قطره عرق که ازان روى پاک ريخت
ماند چگونه نامه مستان سياهروي؟
زان اشک بى شمار که از چشم تاک ريخت
هر نخل آرزو که دل از روى شوق بست
چون نخل موم ازين نفس شعله ناک ريخت
رويم ز اشک شور نمکزار گشته است
يارب که اين نمک به دل چاک چاک ريخت؟
آورد سر برون ز گريبان بخت سبز
چون شيشه هر که جرعه خود را به خاک ريخت
صائب نگاه يار که مى مى چکد ازو
در جام ما براى چه زهر هلاک ريخت؟



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید