شماره ٢١١: به آسمان نرسد هر که خاک پاى تو نيست

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش سوم

افزودن به مورد علاقه ها
به آسمان نرسد هر که خاک پاى تو نيست
فرو رود به زمين هر که در هواى تو نيست
مگر تو خود به خموشى ثناى خودگويى
وگرنه هيچ زبان در خور ثناى تو نيست
شکوه بحر چه سازد به تنگناى حباب؟
سپهر بى سر و پا ظرف کبرياى تو نيست
سپرد جا به تو هر کس ز بزم بيرون رفت
تويى به جاى همه، هيچ کس به جاى تو نيست
کدام گهر سيراب بحر و کان را همت؟
که چشمه عرق از خجلت صفاى تو نيست
شکر به زاغ فرسنى و استخوان به هما
چه رمزها که نهان در کف عطاى تو نست
مگر ز نعمت ديدار سير چشم شود
وگرنه هر دو جهان در خور گداى تو نيست
مگر قبول تو آبى به روى کار آرد
وگرنه بندگى چون منى سزاى تو نيست
بساز از دل سنگين خويش آينه اى
که هيچ آينه را طاقت لقاى تو نيست
جواب آن غزل است اين که گفت مرشد روم
چه گوهرى تو که کس را به کف بهاى تو نيست



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید