خوشم به درد که در پرده شکيبايى است
بدم به داغ که آيينه دار رسوايى است
به فکر زينت باطن کسى نمى افتد
مدار مردم عالم به ظاهرآرايى است
مشو به سينه چاک از گزند عشق ايمن
که سينه چاک زدن فتح باب رسوايى است
خوش است ناله که از روى درد برخيزد
وگرنه ناله بيدرد بادپيمايى است
چگونه ديده صائب حريف گريه شود؟
عنان سيل سبکرو به دست خودرايى است