شماره ١٤٢: هنوز خط ز لب يار برنخاسته است

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش سوم

افزودن به مورد علاقه ها
هنوز خط ز لب يار برنخاسته است
غبار فتنه ازين رهگذر نخاسته است
ز بخت تيره من از آفتاب نوميدم
وگرنه صبح ز من پيشتر نخاسته است
مکن به دل سيهان پند خويش را ضايع
که خون مرده به صد نيشتر نخاسته است
نچيده است گل از روى دولت بيدار
ز خواب هر که به روى تو برنخاسته است
ز لرزش دل عشاق کى خبر داري؟
که آه سرد ترا از جگر نخاسته است
ز تندباد حوادث نمى روم از جاى
فتاده اى چو من از خاک برنخاسته است
ز محفلى که مرا جستن است در خاطر
سپند از آتش سوزنده برنخاسته است
مکن به سنگدلان صرف آبرو صائب
که هيچ ابر ز آب گهر نخاسته است



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید