شماره ١٢٦: صفاى حسن تو از خط به جاى خويشتن است

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش سوم

افزودن به مورد علاقه ها
صفاى حسن تو از خط به جاى خويشتن است
درين غبار همان بر صفاى خويشتن است
هنوز مى چکد از چهره تو آب حيات
هنوز سرو قدت در هواى خويشتن است
اگر چه حسن تو از خط شده است پا به رکاب
سبک عنانى زلفت به جاى خويشتن است
هنوز گردش چشم تر است دور بجا
هنوز گوش تو مست نواى خويشتن است
هنوز آن صف مژگان ز هم نپاشيده است
هنوز چشم تو محو لقاى خويشتن است
هنوز مرکز حسن است خال مشکينت
هنوز زلف تو زنجير پاى خويشتن است
هنوز لطف بجا صرف مى شود بيجا
هنوز رنجش بيجا به جاى خويشتن است
نبسته است به زنجير پاى ما را عشق
قلاده سگ ما از وفاى خويشتن است
ز تنگناى صدف بى حجاب بيرون آى
که گوهر تو نهان در صفاى خويشتن است
دماغ بنده نوازى نمانده است ترا
وگرنه بندگى ما به جاى خويشتن است
ز آشنايى مردم حذر کند صائب
کسى که از ته دل آشناى خويشتن است



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید