شماره ٥٧: خط نرسته ازان لعل آتشين پيداست

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش سوم

افزودن به مورد علاقه ها
خط نرسته ازان لعل آتشين پيداست
ز لطف، زهر خط از زير اين نگين پيداست
خبر ز نامه سربسته مى دهد عنوان
عتاب و ناز تو از صفحه جبين پيداست
ز موج، روشنى آب مى شود معلوم
صفاى ساعدت از چين آستين پيداست
به درد و صاف مى از جام مى توان پى برد
ز روى خوب تو آثار مهر و کين پيداست
عيان بود رگ جان از صفاى پيکر تو
به رنگ رشته که از گوهر ثمين پيداست
هلال و بدر نگردد اگر چه يک جا جمع
مه تمام سرين از هلال زين پيداست
شده است ناز غرورت يکى هزار امروز
در آبگينه نظر کرده اي، چنين پيداست
ز حرص نوشى ز چشم تو نيش پنهان است
وگرنه نشتر زنبور از انگبين پيداست
توان ز ظاهر هر کس به باطنش ره برد
ز آب شورى و شيرينى زمين پيداست
به امتحان نبود اهل هوش را حاجت
عيار عالم و جاهل ز همنشين پيداست
ز سايل است نمايان عيار جود کريم
که باد دستى خرمن ز خوشه چين پيداست
چو آتشى که نمايان بود به شب صائب
دل کبابم ازان زلف عنبرين پيداست



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید