شماره ٤٧: ز شرم در حرم وصل جان محرم سوخت

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش سوم

افزودن به مورد علاقه ها
ز شرم در حرم وصل جان محرم سوخت
فغان که تشنه ما در کنار زمزم سوخت
گذشت پرتو روى تو بر بساط چمن
عقيق لاله و گل در دهان شبنم سوخت
بس است سوختن خارزار تهمت را
به نور چهره چراغى که شرم مريم سوخت
ز حد گذشت چو باران، ز برق کمتر نيست
بهار و باغ من از گريه دمادم سوخت
ز چرب نرمى بدباطنان ز راه مرو
که داغهاى من از چشم نرم مرهم سوخت
ز انقلاب جهان زينهار امن مباش
که شمع سور مکرر براى ماتم سوخت
دل گرفته ما را به حال خود بگذار
که در گشودن اين غنچه صبح را دم سوخت
ز چشم خيره تردامنان مشو ايمن
که گل به آتش سوزان ز چشم شبنم سوخت
همان ز خنده بيجا به مرگ خويش نشست
اگر چه برق فنا خانمان عالم سوخت
همان چراغ مرا نيست روشنى صائب
اگر چه از نفس گرم من دو عالم سوخت



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید