با شکرخنده خوبان، نمک يارى نيست
گل اين باغچه را رنگ وفادارى نيست
آنچنان داد ستم ده که خجالت نکشى
خنده بر تيغ زند زخم اگر کارى نيست
بوى خون از دهن شيشه مى مى آيد
عالمى امن تر از عالم هشيارى نيست
يک دم از رشک تو آرام ندارد خورشيد
هيچ دردى بتر از غيرت همکارى نيست
خوبى پرده نشينان به نگاهى برود
يوسفى را نخرد عشق که بازارى نيست
مى زنم بوسه به نقش قدم او صائب
بيش ازين شوق مرا طاقت خوددارى نيست