شماره ٩: برگ عيش چمن اى غنچه دهان اينهمه نيست

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش سوم

افزودن به مورد علاقه ها
برگ عيش چمن اى غنچه دهان اينهمه نيست
دولت ابر بهار گذران اينهمه نيست
چه بساط است به خود چيده اي، اى خرمن گل؟
وسعت دايره کون و مکان اينهمه نيست
چند در پا فکنى طوق مرا چون خلخال؟
قد موزون تو اى سرو روان اينهمه نيست
گل رعناى تو بر خويش بساطى چيده است
ورنه سامان بهاران و خزان اينهمه نيست
تشنه را مى برد از راه برون موج سراب
پيش دريا گهران ملک جهان اينهمه نيست
چه غم خانه و سامان اقامت داري؟
در جهان مدت عمر گذران اينهمه نيست
مرگ از بيجگرى هاى تو چون زهر شده است
تلخى باده اين رطل گران اينهمه نيست
ناز پرورد بهارست تن نازک تو
ورنه اى گل نفس سرد خزان اينهمه نيست
عمر کوته تر ازان است که غم بايد خورد
مدت خنده برق گذران اينهمه نيست
زر چه باشد که نبازند به سيمين بدنان؟
پيش ما صيرفيان، خرده جان اينهمه نيست
عرق شرم گرفته است سراپاى ترا
چشم شبنم به گلستان نگران اينهمه نيست
وعده وصل به فردا مفکن اى نوخط
که جهان پا به رکاب است و زمان اينهمه نيست
در گذر از سر دلجويى خونين جگران
نقد اوقات تو اى غنچه دهان اينهمه نيست؟
صائب از ديده انصاف اگر درنگرى
پيش خط، جوهر آيينه جان اينهمه نيست



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید