شماره ٤٨٩: چنين نگار نديدم به هيچ ايوانى

غزلستان :: فروغی بسطامی :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
چنين نگار نديدم به هيچ ايوانى
چنين بهار نيايد به هيچ بستانى
شکست و بست، دل و دست شه سواران را
چنين سوار نيايد به هيچ ميدانى
هنوز بر سر من زين شراب مستى هاست
چنين قدح نکشيدم به هيچ دورانى
متاع مهر و وفا را نمى خرند به هيچ
چنين متاع نديدم به هيچ دکانى
دل شکسته ما را نمى توان بستن
مگر به تار سر زلف عنبرافشانى
چگونه جمع کنم اين دل پريشان را
گرم مدد نکند طره پريشانى
کنون به چاره رنجور خويش کوشش کن
نه آن زمان که بکوشى و چاره نتوانى
به ابروان ز تکبر هزار چنين زده اى
مگر که حاجب قصر جلال خاقانى
ستوده ناصردين شه نصير دولت و دين
که چشم چرخ شبيهش نديده سلطانى
قدر وراى هوايش نخوانده طومارى
قضا خلاف رضايش نداده فرمانى
فروغى از نظر پادشاه روى زمين
بر آسمان سخن آفتاب تابانى



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید