شماره ٤٤٥: امشب اى زلف سيه سخت پريشان شده اى

غزلستان :: فروغی بسطامی :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
امشب اى زلف سيه سخت پريشان شده اى
مگر آگه ز دل بى سر و سامان شده اى
گر ز دست تو به هر حلقه دلى لرزان نيست
پس چرا با همه تاب اين همه لرزان شده اى
هم گره بر کمر سرو خرامان زده اى
هم زره بر تن خورشيد درخشان شده اى
چون سوارى تو که از شيوه چوگان بازى
بر سر گوى قمر دست به چوگان شده اى
تا کسى کام خود از مهره لعلش نبرد
بر سر گنج ز حسن افعى پيچان شده اى
چرخ حيران شده از دست رسن بازى تو
که چسان بر سر آن چاه زنخدان شده اى
اهل معنى همه زين غصه گريبان چاکند
بس که با صورت او دست و گريبان شده اى
نه به دير از تو نجات است و نه در کعبه خلاص
طرفه دامى به ره گبر و مسلمان شده اى
يک سر مو نگرفتند مجانين آرام
تا تو اين سلسله را سلسله جنبان شده اى
تا مگر تازه شود زخم جگرسوختگان
در گذرگاه نسيم از پى جولان شده اى
تا دگر دم نزند هيچ کس از نافه چين
در ره باد صبا مشک به دامان شده ايم
همه شاهان جهان حلقه به گوشند تو را
تا غلام در شاهنشه دوران شده اى
آفتاب فلک جود ملک ناصردين
که ز خاک قدمش غاليه افشان شده ايم
گر فروغى سخنت عين گهر شد نه عجب
گر ثناگستر سلطان سخندان شده اى



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید