شماره ٤٢٤: حلقه زلف سياهش بر رخ انور ببين

غزلستان :: فروغی بسطامی :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
حلقه زلف سياهش بر رخ انور ببين
آفتاب و سايه را سرگرم يکديگر ببين
با سپاه غمزه بازآمد پى تسخير دل
موکب لشکر نگر، جمعيت سلطان ببين
هر کجا نقاش نقش قامت و لعلش کشيد
جلوه طوبى نگر، سرچشمه کوثر ببين
تنگ شکر از دهان مى بارد آن شيرين پسر
شکر اندر پسته بنگر، پسته در شکر ببين
تا مگر در دامن محشر بگيرم دامنش
چاک دامان مرا تا دامن محشر ببين
هر دو عالم را به يک ضربت به خون آغشته ساخت
قوت بازو نگر، خاصيت خنجر ببين
هر دم از فيض لب ساقى شراب لعل را
نشئه ديگر نگر، خاصيت خنجر ببين
گر نديدى قبض و بسط عشق را بر يک بساط
گريه مينا نگر، خنديدن ساغر ببين
گر نديدى شاخسار خشک هنگام بهار
در بهار عشق کامم خشک و چشمم تر ببين
تنگ دستان در بهاى وصل او سر مى دهند
بى نوايان را هواى سلطنت بر سر ببين
هيچ دورى جام اميد فروغى مى نداشت
گردش گردون نگر، بى مهرى اختر ببين



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید