شماره ٤٠٠: گدايى از در مى خانه بايد دم به دم کردن

غزلستان :: فروغی بسطامی :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
گدايى از در مى خانه بايد دم به دم کردن
سفالين کاسه مى را خيال جام جم کردن
دمادم کار ساقى چيست در مى خانه مى دانى
به مخموران قدح دادن به مسکينان کرم کردن
صبا اى کاش مى گفتى بدان آهوى مشکين مو
که بعد از رام گرديدن، خطاکارى است رم کردن
زليخا را محبت کرد رسواى جهان آخر
که بى تقصير يوسف را نبايد متهم کردن
زبان تيشه با فرهاد گفتا در دم رفتن
که راه کوى شيرين را ز سر بايد قدم کردن
فلک از کعبه کويش مرا بيرون کشيد امشب
که نتوان قتل صيد محترم را در حرم کردن
پى تعظيم ابروى کجش برخاستم از جا
که زير تيغ او بايد به مردن قد علم کردن
پس از کشتن به فريادم رسيد آن خسرو خوبان
که داد کشتگان را مى دهد بعد از ستم کردن
اگر در روضه رضوان خرامي، حور مى گويد
که بايد پيش بالاى تو طوبى را قلم کردن
نهادم تا به کويت پا، نرفتم بر سر کويى
که بعد از کعبه نتوان شجره بيت الصنم کردن
من آن روزى که ديدم خيل مژگان تو را گفتم
که تسخير دل شاهان توانى بى حشم کردن
نمى شايد به جرم عاشقى کشتن گدايى را
که نتواند تظلم پيش شاه محتشم کردن
خديو دادگستر ناصرالدين شاه دين پرور
که مى بايد به هر حکمى وجودش را حکم کردن
شهنشاها بهر شعرى مگر نامت رقم کرده
که اشعار فروغى را به زر بايد رقم کردن



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید