شماره ٣٥١: تا تو به گلشن آمدي، با همه در کشاکشم

غزلستان :: فروغی بسطامی :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
تا تو به گلشن آمدي، با همه در کشاکشم
وه که تو در کنار گل، من به ميان آتشم
تا نمکم لب تو را، مى به دهان نمى برم
تا نچشم از اين نمک، چيز دگر نمى چشم
چرخ شود غلام من، دور زند به کام من
گر تو به گردش آورى جام شراب بيغشم
کاسه خون و جام مي، فرق ز هم نکرده ام
بس که به دور نرگست باده نخورده، سر خوشم
گر چه به هيچ حالتى ياد نکرده اى مرا
ياد دهان تنگ تو هيچ نشد فرامشم
تا که عيان ز پرده شد صورت نقش بند تو
رشک نگارخانه شد، روى به خون منقشم
دوش به قد دلکشت قصه سرو گفته ام
گفت که شرمسار شو از حرکات دلکشم
بس که شب وصال تو ناطقه لال مى شود
با همه ذوق ساکنم، با همه شوق خامشم
بلعجبى نگر که من با همه لاف عاشقى
يار نديده واله ام، مى نچشيده بيهشم
نى ز حبيب ايمنم، نى ز طبيب مطمئن
چاره دل کجا کنم کز همه جا مشوشم
تا فکنم فروغيا دشمن شاه را به خون
دست دعا بر آسمان، تير بلا به ترکشم
ناصردين شه قوى آن که ز بيم تيغ او
ترک نموده کج روي، ابروى ترک مهوشم



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید