شماره ٢٦٤: همه جا تير تو بر سينه ما مى آيد

غزلستان :: فروغی بسطامی :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
همه جا تير تو بر سينه ما مى آيد
جان به قربان خدنگ که به جا مى آيد
جوى خون مى رود از چشمه چشمم بر خاک
بر سرم بين که ز دست تو چه ها مى آيد
گر دل از سنگ جفاى تو ننالد چه کند
شيشه هنگام شکستن به صدا مى آيد
صف عشاق به يک چشم زدن بر هم زد
يارب اين صف زده مژگان ز کجا مى آيد
سخت شد بر دل من کار به حدى در عشق
که به سر وقت من آن سست وفا مى آيد
من ز خود مى روم و يار قدح مى بخشد
تشنه جان مى دهد و آب بقا مى آيد
همه اخوان صفا بر سر وجدند مگر
صنم ماست که از روى صفا مى آيد
مى رسد جلوه گر آن سرو خرامان اى دل
مستعد باش که توفان بلا مى آيد
مگر انديشه ام از روى خطا رفت که باز
ترک سر مست من از راه خطا مى آيد
جمعى افتاده به هر گوشه پريشان حالند
مگر از سنبل او باد صبا مى آيد
از سر ريختن خون فروغى مگذر
چون به ميدان تو در عين رضا مى آيد



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید