شماره ٢٦١: پيش من کام رقيب از لعل خندان مى دهد

غزلستان :: فروغی بسطامی :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
پيش من کام رقيب از لعل خندان مى دهد
از يکى جان مى ستاند بر يکى جان مى دهد
مى گشايد تا ز هم چشمان خواب آلوده را
هر طرف بر قتل من از غمزه فرمان مى دهد
مى کشد عشقم به ميدانى که جان خسته را
زخم مرهم مى گذارد، درد درمان مى دهد
خوابم از غيرت نمى آيد مگر امشب کسى
دل به دلبر مى سپارد جان به جانان مى دهد
گر چنين چشم ترم خون آب دل خواهد فشاند
خانه همسايه را يک سر به توفان مى دهد
من که دست چرخ را مى پيچم از نيروى عشق
هر دمم صد پيچ و تاب آن زلف پيچان مى دهد
يارب از آن موى مسلسل را پريشانى مباد
زان که گاهى کام دلهاى پريشان مى دهد
واى بر حال گرفتارى که دست روزگار
دست او مى گيرد و بر دست هجران مى دهد
هر که مى بوسد لب ساقى به حکم مى فروش
نسبت مى را کجا با آب حيوان مى دهد
يک جهان جان در بهاى بوسه مى خواهد لبش
گوهر ارزنده اش را سخت ارزان مى دهد
تا فروغى گفتگو زان شکرين لب مى کند
گفته خود را به سلطان سخن دان مى دهد
ناصرالدين شاه غازى آن که در ميدان جنگ
نطق گوهربار او خجلت به مرجان مى دهد



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید