شماره ٢١١: هيچم آرام دل از زلف دل آرام نماند

غزلستان :: فروغی بسطامی :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
هيچم آرام دل از زلف دل آرام نماند
نازم اين حلقه کزو هيچ دل آرام نماند
بس که مرغ دلم از ذوق اسيرى پر زد
غير مشتى پر ازو در شکن دام نماند
سروقدى دلم از طرز خراميدن برد
که مرا در پى او قوت رفتار نماند
گر بت من ز در دير درآيد سرمست
از حرم بانگ برآرند که اسلام نماند
نام نيک ار طلبى گرد خرابات مگرد
که در اين کوچه کسى نيست که بدنام نماند
جهد کن تا اثر خير تو ماند باقى
که درين ميکده جم را به جز از جام نماند
خلوت خاص تو مخصوص دل خاصان است
خاصه وقتى که در آن رهگذر عام نماند
آن چنان آتش سوداى تو افروخته شد
که دل سوخته ام در طمع خام نماند
با وجود تو لب و چشم نظربازان را
هوس شکر و انديشه بادام نماند
فصل گل فارغى از عيش فروغى تا چند
در پى شاهد و مى کوش که ايام نماند



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید