شماره ١٨٧: زلف پر چين تو مشاطه شبى شانه نکرد

غزلستان :: فروغی بسطامی :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
زلف پر چين تو مشاطه شبى شانه نکرد
که دو صد خون به دل محرم و بيگانه نکرد
خرمنى نيست که غمهاى تو بر باد نداد
خانه اى نيست که سوداى تو ويرانه نکرد
آخرش چرخ به زندان مکافات کشيد
هر که را سلسله موى تو ديوانه نکرد
شيخ تا حلقه زنار سر زلف تو ديد
هيچ در دل هوس سبحه صد دانه نکرد
رخ افروخته ات ز آتش هجرانم سوخت
آن چه او کرد به من، شمع به پروانه نکرد
خانه هستيش از سيل فنا ويران باد
هر که از روى صفا خدمت مى خانه نکرد
نه عجب گر بکند دست قضا ريشه او
هر حريفى که مى از شيشه به پيمانه نکرد
آگهى هيچ ز کيفيت مستانش نيست
آن که در پاى قدح نعره مستانه نکرد
پى به سر منزل مقصود فروغى نبرد
آن که جان را به فداى سر جانانه نکرد



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید