شماره ١٧١: کسى که در دل شب چشم خون فشان دارد

غزلستان :: فروغی بسطامی :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
کسى که در دل شب چشم خون فشان دارد
بياض چهره اش از خون دل نشان دارد
ز پرده راز دلم عشق آشکارا کرد
که شعله را نتواند کسى نهان دارد
به سختى از سر بازار عشق نتوان رفت
که اين معامله هم سود و هم زيان دارد
به تيره روزى من چشم روزگار گريست
ندانم آن مه تابان چه در کمان دارد
کشاکش دلم آن زلف مو به مو داند
خوشا دلى که دلارام نکته دان دارد
سزد که اهل نظر سينه را نشان سازند
که ترک عشوه گرى تير در کمان دارد
ز سخت جانى آيينه حيرتى دارم
که تاب جلوه آن يار مهربان دارد
مهى ز برج مرادم طلوع کرد امشب
که فخر بر سر خورشيد آسمان دارد
ز هر طرف به تظلم نيازمندى چند
رخ نياز بر آن خاک آستان دارد
من آن حريف عقوبت کش وفا کيشم
که عشق زنده ام از بهر امتحان داد
فروغى از غم آن نازنين جوان جان داد
کدام پير چنين طالع جوان دارد



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید