شماره ١٥٩: هر سر که به سوداى خط و خال تو افتد

غزلستان :: فروغی بسطامی :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
هر سر که به سوداى خط و خال تو افتد
چون سايه همه عمر به دنبال تو افتد
واقف شده از حال شهيدان تو در حشر
هر ديده که بر نامه اعمال تو افتد
آن چشم که بندد نظر از منظر خورشيد
چشمى است که بر جلوه تمثال تو افتد
آن کار که جز دادن جان چاره ندارد
کارى است که با غمزه قتال تو افتد
هر کس که خبر شد ز گرفتارى من گفت
بيچاره اسيرى که به احوال تو افتد
اى مرغ دل ار باخبر از لذت دامى
مى کوش به حدى که پر و بال تو افتد
اى خواجه گر اين است طبيب دل عشاق
مشکل که به فکر دل بدحال تو افتد
فالى بزن اى دل ز پى دولت وصلش
باشد که خود اين قرعه به اقبال تو افتد
از شعله آه تو فلک سوخت فروغى
آتش به سراپرده آمال تو افتد



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید