شماره ١٥٦: همان که چشم تو را طرز دل ربايى داد

غزلستان :: فروغی بسطامی :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
همان که چشم تو را طرز دل ربايى داد
دل مرا به نگاه تو آشنايى داد
پس از شکستن دل کام دادى ام آرى
به تن درست نبايد که موميايى داد
به ياد شمع رخت آهى از دلم سر زد
که در دل شب تاريک روشنايى داد
نهاد عمر من آن روز زد به کوتاهى
که کام بوالهوسان زلفت از رسايى داد
چه شاهدى تو که زاهد به يک کرشمه تو
متاع تقوى و کالاى پارسايى داد
کجا به شاهى کونين سر فرود آرد
کسى که عشق تواش منصب گدايى داد
اگر نه با تو يک پرده اش فلک پرورد
پس از براى چه گل بوى بى وفايى داد
چنان ز زلف تو مرغ دلم به دام افتاد
که گر بميرد نتوانمش رهايى داد
سزاى من که دمى خرم از وصال شدم
هزار مرتبه عشق از غم جدايى داد
به صيدگاه محبت دل فروغى را
غزال چشم تو ذوق غزل سرايى داد



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید