شماره ١٤٨: بر دوش تو تا زلف زره پوش تو افتاد

غزلستان :: فروغی بسطامی :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
بر دوش تو تا زلف زره پوش تو افتاد
بار دل عالم همه بر دوش تو افتاد
تار سر زلفت ز گران بارى دل ها
صد بار سراسيمه در آغوش تو افتاد
يک سلسله ديوانه آن حلقه زلفند
کز بهر چه بر طرف بناگوش تو افتاد
آن دل که نبوده ست کسى جز تو به يادش
فرياد که يک باره فراموش تو افتاد
آسوده حريفى که ز ميناى محبت
تا روز جزا مى زد و مدهوش تو افتاد
تا شام قيامت نکشد منت خورشيد
هر ديده که بر صبح بناگوش تو افتاد
آن نقطه که پيرايه پرگار وجود است
خالى است که بر کنج لب نوش تو افتاد
از چشم ترم جوش زند خون دمادم
تا در جگرم خار جگرجوش تو افتاد
يک باره نظر بست ز سرچشمه کوثر
هر چشم که بر لعل قدح نوش تو افتاد
خون مى چکد از گلبن اشعار فروغى
تا در طلب غنچه خاموش تو افتاد



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید