شماره ١٣٧: امروز ندارم غم فرداى قيامت

غزلستان :: فروغی بسطامی :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
امروز ندارم غم فرداى قيامت
کافروخته رخ آمد و افراخته قامت
در کوى وفا چاره به جز دادن جان نيست
يعنى که مجو در طلبش راه سلامت
تيرى ز کمانخانه ابروش نخوردم
تا سينه نکردم هدف تير ملامت
فرخنده مقامى است سر کوى تو ليکن
از رشک رقيبان نبود جاى اقامت
چون دعوى خون با تو کنم در صف محشر
کز مست معربد نتوان خواست غرامت
تا محشر اگر خاک زمين را بشکافند
از خون شهيدان تو يابند علامت
با حلقه زنار سر زلف تو زاهد
تسبيح ز هم بگسلد از دست ندامت
من پيرو شيخى که ز خاصيت مستى
در پاى خم انداخته دستار امامت
کيفيت پيمانه گر اين است فروغى
چون است سبوکش نزند لاف کرامت



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید